پنجره ای رو به آفتاب

بیژن شهرامی

پنجره ای رو به آفتاب

بیژن شهرامی

از دفتر زمانه فتد نامش از قلم
آن ملتی که مردم صاحب قلم نداشت

طبقه بندی موضوعی

اخلاص

دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۴۶ ب.ظ

در کنگاور فردی بود شیرین عقل، اما همین که محرم امام حسین(ع) فرا می رسید دسته ای از بچه ها را راه می انداخت و عزاداری می کرد.
یکی از اهل دل برایم تعریف کرد روزی گذرم به قبرش افتاد خطاب به او گفتم:عباد،امشب تاسوعای امام حسین(ع) است دسته راه نمی اندازی؟
همان شب در عالم رؤیا او را بر جایگاه بلندی دیدم که برای جماعتی از بزرگان نوحه می خواند و آنها سینه می زدند...

  • بیژن شهرامی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی