پنجره ای رو به آفتاب

بیژن شهرامی

پنجره ای رو به آفتاب

بیژن شهرامی

از دفتر زمانه فتد نامش از قلم
آن ملتی که مردم صاحب قلم نداشت

طبقه بندی موضوعی

سیره خوبان42

پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۵۳ ب.ظ

در حالات مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل می‌کنند، ایشان را به باغی در حوالی قم دعوت کرده بودند، عده‌ای هم همراه ایشان بودند، یک ظرف انگور گذاشتند جلوی ایشان گفتند، آقا انگور میل بفرمایید، مرحوم شیخ نگاه کرد ولی نخورد، اطرافیان هم منتظر بودند ایشان شروع کند تا آن‌ها هم بخورند، بعد از چند دقیقه فرمودند: این ظرف انگور را ببرید و مقداری انگور از باغ خودتان بچینید و بیاورید، صاحب باغ به باغبان گفت: مگر این انگورها مال باغ خودمان نیست؟ گفت: نه، دیدم انگور باغ بغلی بهتر است از آن باغ چیدم آوردم، به شیخ گفتند شما از کجا فهمیدید، فرمود هر وقت اراده می‌کردم دستم را جلو ببرم، از این انگورها بردارم و به دهانم بگذارم، حال تهوع بهم دست می‌داد، فهمیدم این انگور را نباید بخورم.

  • بیژن شهرامی

سیره خوبان41

پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۸ ب.ظ

سالهای خیلی دور نیمه شبی در نجف آیت الله جمال خوانساری در حجره اش مشغول مطالعه بود،صدای خنده ای از کوچه در نیمه شب اون رو متعجب کرد

سر از پنجره بیرون آورد و دید دو تا زن کاملا با حجاب از کوچه رد می شوند

ولی صدای خنده شان بلند است

عمامه ی خود را به زمین زد و گفت:

یا صاحب الزمان کی می خوای بیای که ناموس شیعه صدای خنده اش بلند است!


  • بیژن شهرامی

سیره خوبان40

پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۵ ب.ظ

استاد فاطمی نیا در مذمت اشخاص پرحرف می فرمایند:از صبح که پا میشه، فلان کس چی گفت, فلان کس چی کرد...، فلان روزنامه چی نوشت.. ول کن..

روایت داریم که اغلب جهنمی ها جهنمی زبان هستند، فکر نکنید همه شراب می خورند و از در و دیوار مردم بالا می روند، یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم.این آقا تو صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند.
امیرالمومنین به حارث همدانی فرمودند: اگر هر چه را که می شنوی بگویی، دروغگو هستی!
سیدی در قم مشهور بود به سید سکوت، با اشاره مریض شفا می داد. از آیت الله بهاالدینی راز سید سکوت را پرسیدم، با دست به لبانش اشاره کردند و فرمودند:
درِ آتش را بسته بودند...

علامه حسن زاده آملی می فرمایند:تا دهان بسته نشود دل باز نمیشود و تا عبدالله نشوی عندالله نشوی آنگاه از انسان اگر سَر برود،سِر نرود ...!

روضه نیوز

  • بیژن شهرامی

سیره خوبان39

پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۳ ب.ظ

آقای بهجت فرمودند :
امسال برای من ، مشهد خانه اجاره نکنید من امسال حرم امام رضا نمیروم .

علی آقا پسر آقای بهجت گفت :
حاج آقا ما فرستادیم همان ساختمان سابق در کوچه باقری را اجاره کنند .

آقا فرمودند :
زنگ بزنید و بگویید برگرده ، من امسال مشهد نمی روم . علی آقا از جا بلند شد و موضوع را به مادرش گفت ؛ مادرش گفت :
آشیخ محمدتقی چی گفتید؟ آقای بهجت فرمود :
سر و صدا نکنید ، من این هفته یکشنبه ساعت پنج بعدازظهر می میرم؛ عمرم دیگه تمام شده .

یک ربع مانده به ساعت پنج بیهوش شدند ؛ علی آقا ایشان را گذاشت داخل ماشین تا به دکتر ببرند ، یک لحظه آقا چشمانشان را باز کردند و آرام گفتند :
نبرید ! نبرید !
سر چهارراه بعدی که رسید
آقا بلند شدند و دستشان را روی سینه گذاشتندوگفتند :
السلام علیک یا صاحب الزمان و دقیقاً راس ساعت پنج از دنیا رفتند . آقا این یک هفته آخر عمرشان را شبها تا صبح بیدار بود ، یک لحظه نخوابید...

  • بیژن شهرامی

افطاری دادن

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۶ ب.ظ

امام صادق (ص) می فرمایند: هرکس مومن پولداری را اطعام نماید ثوابش برابر است با آزاد کردن یکی از فرزندان حضرت اسماعیل (ع) که از سر بریدن نجات دهد و هرکس مومن فقیری را اطعام کند ثوابش برابر است با آنکه صد تن از فرزندان اسماعیل (ع) را از سر بریدن نجات دهد. 

  • بیژن شهرامی

نماز چوپان

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۶ ب.ظ

مردی به همراه پدرش به مسافرت رفته بود که در دیار غربت، پدرش از دنیا رفت. در همان جا، به دنبال کسی می گشت تا برای پدرش نماز میت بخواند و او را دفن کند. چوپانی در آن حوالی بود و از او پرسید: «چه کسی برای مرده های شما نماز میت می خواند؟».

بدون عکس

چوپان گفت: «ما کسی را برای این کار نداریم».

مرد گفت: «پس چگونه اموات خود را دفن می کنید؟»

نماز میت چوپان چوپان گفت: «خودم نماز آن ها را می خوانم.

مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»

چوپان جلو آمد و مقابل جنازه ایستاد.

مرد دید چوپان یکی دو کلمه زمزمه کرد و گفت: «نمازش تمام شد!»

مرد که تعجب کرده بود گفت: «این چه نمازی بود که چند ثانیه بیشتر طول نکشید؟»

چوپان گفت: «به هر حال، بهتر این این بلد نبودم.»

مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.

شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد. از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟»

پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»

مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟

چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، با خداوند گفتم: “خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زنم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی؟!”».

  • بیژن شهرامی

حدیثی زیبا از پیامبراکرم(ص)

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۰ ب.ظ

من براى کسى که بگو مگو را رها کند، هر چند حق با او باشد و براى کسى که دروغ گفتن را اگر چه به شوخى باشد، ترک گوید و براى کسى که اخلاقش را نیکو گرداند، خانه اى در حومه بهشت و خانه اى در مرکز بهشت و خانه اى در بالاى بهشت ضمانت مى کنم.

خصال، ص 144، ح170

  • بیژن شهرامی

سیره خوبان38

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۰ ب.ظ

جبرئیل به حضرت موسی  فرمود: ای موسی، از هزار و سه پند ادعایی شیطان سه پند او را بشنو ...
حضرت موسی  به شیطان فرمود: سه پند از یک هزار و سه پند را بگو.


گفت:
 اول؛ اگر در دلت نیت انجام کار خیری کردی زود شتاب کن، که تو را پشیمان می‌کنم!
    دوم؛ چنان‌چه با زن بیگانه نامحرم تنها نشستی از من غافل مباش، که تو را به گناه می‌اندازم.
      سوم؛ چون غضب بر تو چیره شد، جای خود را تغییر ده، که فتنه به پا می‌کنم.

  • بیژن شهرامی

سیره خوبان37

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۴۳ ب.ظ

قالَ الاْمامُ علىّ بن أبی طالِب أمیرُ الْمُؤْمِنینَ (عَلَیْهِ السلام) : إغْتَنِمُوا الدُّعاءَ عِنْدَ خَمْسَهِ مَواطِنَ: عِنْدَ قِرائَهِ الْقُرْآنِ، وَ عِنْدَ الاْذانِ، وَ عِنْدَ نُزُولِ الْغَیْثِ، وَ عِنْدَ الْتِقاءِ الصَفَّیْنِ لِلشَّهادَهِ، وَ عِنْدَ دَعْوَهِ الْمَظْلُومِ، فَاِنَّهُ لَیْسَ لَها حِجابٌ دوُنَ الْعَرْشِ.

حضرت امیر المومنین امام علی (علیه السلام) فرمود: پنج موقع را براى دعا و حاجت خواستن غنیمت شمارید:

موقع تلاوت قرآن، موقع اذان، موقع بارش باران، موقع جنگ و جهاد ـ فى سبیل الله ـ موقع ناراحتى و آه کشیدن مظلوم. در چنین موقعیت ها مانعى براى استجابت دعا نیست.

بدون عکس

 

أمالى صدوق : ص ۹۷، بحارالأنوار: ج ۹۰، ص ۳۴۳، ح

  • بیژن شهرامی

حاضر جوابی قرآنی

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۴۰ ب.ظ

امیر اسماعیل گیلکی، پسر خوانده‌ای داشت که دچار مرض آبله شد و زیبایی صورتش در اثر این بیماری از بین رفت. روزی وی به همراه امیر‌اسماعیل ایستاده بود و قاضی ابومنصور که در آن جا حاضر بود، این آیه را خواند:

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ؛1 همانا ما انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم، سپس او را به صورت پست‌ترین پستان، برگرداندیم.

چون خود قاضی نیز چهرة زیبایی نداشت، پسر در پاسخ گفت:

وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ؛2برای ما مثلی زد و خلقت خویش را فراموش نمود. قاضی خجل گشت و دیگران از فطانت پسر، متعجب شدند3

  • بیژن شهرامی