سیره خوبان42
در حالات مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل میکنند، ایشان را به باغی در حوالی قم دعوت کرده بودند، عدهای هم همراه ایشان بودند، یک ظرف انگور گذاشتند جلوی ایشان گفتند، آقا انگور میل بفرمایید، مرحوم شیخ نگاه کرد ولی نخورد، اطرافیان هم منتظر بودند ایشان شروع کند تا آنها هم بخورند، بعد از چند دقیقه فرمودند: این ظرف انگور را ببرید و مقداری انگور از باغ خودتان بچینید و بیاورید، صاحب باغ به باغبان گفت: مگر این انگورها مال باغ خودمان نیست؟ گفت: نه، دیدم انگور باغ بغلی بهتر است از آن باغ چیدم آوردم، به شیخ گفتند شما از کجا فهمیدید، فرمود هر وقت اراده میکردم دستم را جلو ببرم، از این انگورها بردارم و به دهانم بگذارم، حال تهوع بهم دست میداد، فهمیدم این انگور را نباید بخورم.
- ۱ نظر
- ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۸:۵۳