پنجره ای رو به آفتاب

بیژن شهرامی

پنجره ای رو به آفتاب

بیژن شهرامی

از دفتر زمانه فتد نامش از قلم
آن ملتی که مردم صاحب قلم نداشت

طبقه بندی موضوعی

حاضر جوابی قرآنی

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۴۰ ب.ظ

امیر اسماعیل گیلکی، پسر خوانده‌ای داشت که دچار مرض آبله شد و زیبایی صورتش در اثر این بیماری از بین رفت. روزی وی به همراه امیر‌اسماعیل ایستاده بود و قاضی ابومنصور که در آن جا حاضر بود، این آیه را خواند:

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ؛1 همانا ما انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم، سپس او را به صورت پست‌ترین پستان، برگرداندیم.

چون خود قاضی نیز چهرة زیبایی نداشت، پسر در پاسخ گفت:

وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ؛2برای ما مثلی زد و خلقت خویش را فراموش نمود. قاضی خجل گشت و دیگران از فطانت پسر، متعجب شدند3

  • بیژن شهرامی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی