پنجره ای رو به آفتاب

بیژن شهرامی

پنجره ای رو به آفتاب

بیژن شهرامی

از دفتر زمانه فتد نامش از قلم
آن ملتی که مردم صاحب قلم نداشت

طبقه بندی موضوعی

سیره خوبان20

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۴۱ ق.ظ

روزى مدرس در راهى که از مجلس شورا به منزل مى رفت ، به بقالى محل رفت تا ماستى تهیه کند، موقعى که بقال مشغول کشیدن ماست بود، مدرس ‍ به شرح مسائل سیاسى و آنچه که در مجلس گذشته بود پرداخت و به نطقهایش در مجلس نیز اشاره کرد. وکیل دیگرى که در کنارش بود به عنوان اعتراض گفت : آقا براى چه اینها را به بقال مى گویى ؟ مدرس گفت : چون این موکل من است و باید بداند و حق آن است که مردم از مسائل سیاسى و اجتماعى و روابط کشور کمک مى کند. این برخورد یگانگى و نزدیکى نماینده را با مردم ثابت مى کند و نشان مى دهد ها خبر داشته باشند. آگاهى مردم به حل مسائل و مشکلات و نابسامانى ها، خیلىکه مدرس با جامعه پیوندى محکم داشت

  • بیژن شهرامی

غسل و کفن آیت الله العظمی خویی

يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۳ ب.ظ

آیت الله سید محمد مهدی خُراسان:

چند سال قبل از فوت مرحوم حضرت آیت الله خویی، تصمیم گرفتم، با عمل به سیره بزرگان و علما، کفنی برای خود تهیه کنم، از آنجایی که قصد داشتم هزینه خرید کفنم از سهم امام نباشد؛ چون خودم پولی نداشتم، به بیت استادم حضرت آیت الله خویی رفته و خدمت ایشان عرض کردم: قصد دارم کفنی برای خود تهیه کنم، آیا حضرتعالی پولی به جز سهم امام دارید که به من قرض بدهید؟

ایشان فرمودند، در حال حاضر چنین پولی در اختیارم نیست، ولی اگر بخواهی می توانی مقداری از سهم امام که نزد من است را برداری؛ قبول نکردم و از طریق دیگری این پول را تهیه و کفن و ملحقات آن را خریداری نمودم.

بعد از خریدن کفن، دعای جوشن کبیر را با زعفران روی آن نوشتم که با توجه به طولانی بودن فرازهای دعا، نوشتن آن مدت زیادی طول کشید، همچنین قطعات مستحبی کفن را تهیه کرده و بنا به توصیه روایات اهل بیت‌(ع)، انگشتری خریدم و فرستادم مشهد مقدس و روی آن حرز« اللهم ظنی بالله حسنأ و بالنبی المؤتمن و...»  را نگاشتند.

از تهیه کفن و ملحقاتش چندی نمی گذشت که با خبر شدم، حضرت آیت الله خویی دار فانی را وداع گفته و به دیار باقی شتافته است، به سرعت به بیت ایشان رفتم و جسد مبارک معظم له را با دستان خودم غسل دادم، بعد از آن‌که کار غسل به پایان رسید، خطاب به خانواده ایشان گفتم: کفن آقا را بیاورید، ولی در عین ناباوری از کفن آقا خبری نبود، گویا گم شده بود؛ بنابراین تصمیم گرفتم کفن خودم را آورده و استادم را با آن کفن نمایم.

حجت الاسلام و المسلمین نجم الدین طبسی که این خاطره را از قول آیت الله خُراسان نقل ­کرد در پایان گفت: ایشان همگام تعریف این خاطره، بسیار منقلب شد و گریه کرد و در آخر این چنین گفت: آن روز که نزد حضرت آیت الله خویی رفتم تا پولی برای تهیه کفن بگیرم، اگر ایشان می دانستند که قرار است کفن خودشان را تهیه کنم، نمی دانم آن لحظه چه تصمیمی می گرفتند؟!

  • بیژن شهرامی

سیره خوبان18

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۵ ب.ظ

زمانی که آیت الله شربیانی می خواست از کوفه به قصد زیارت عازم کربلا شود، طلاب دور او را گرفتند و ایشان هم هر چه داشت به آن ها داد . فقط مقداری برای هزینه راه برای خود برداشت و با ملاطفت به طلاب گفت "اگر خدا برساند باز هم می دهم"، خادم آقا گفت : آقا به این ها خشم کنید تا بروند. ایشان فرمود چه کنم خشمم نمی آید.

  • بیژن شهرامی

سیره خوبان 17

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۷ ب.ظ

حجت الاسلام و المسلمین عبدالکریم شرعی درباره پدرش آیت الله شیخ غلامحسین شرعی         می گوید:«به اسمش که غلامحسین بود افتخار می کرد و هنگامی که منقبت سیدالشهداء (ع) را مطالعه می نمود، اشک می‌ریخت و قطرات اشکش بر صفحات کتاب نقش می‌بست. گاهی وسط خواب می گریست و چون جویای مطلب می شدیم، می‌فرمود: داشتم -در عالم رؤیا- روضه می‌خواندم.»


  • بیژن شهرامی

سیره خوبان 16

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۶ ب.ظ

    می گویم:«بعضی از بزرگان روضه خوانی هفتگی داشته اند.»

    می گوید:«بعضی هم روضه خوانی روزانه داشته اند!»

    می گویم:«چه خوب!»

    می گوید:«بله خوش به حال امثال آیت الله مامقانی[1] که اینگونه بودند.جالب این که فرزندش را هم به کار پسندیده سفارش کردند:

    «ای فرزند! برتو باد برپاداری عزا و سوگ ابا عبداللهj در هر روز و شب یک بار تا آنجا که بتوانی، در صورتی که نتوانستی هزینه این کار را تأمین کنی و جز خواندن کتاب عزاداری برای خانواده‌ات برایت ممکن نشد، چنین کن.پس بدان که در توسل بر امام  حسین j خیر دو جهان و رستگاری دنیا و آخرت مهیاست.

    من از زیارت امام حسینj و برگزاری مجالس عزاداری بر او کراماتی دیده‌ام که عقل‌ها را شگفت‌زده می‌کند و کمترین چیزی که من از انجام این امور دیدم آن بود که هر بار پس از زیارت امام حسینj گشایش در امور زندگی‌ام و افزایشی در زندگی اقتصادی‌ام مشاهده کردم هر چند آنچه در نزد خداوند است بهتر و بادوام‌‌‌تر است.»



[1] - آیت الله العظمی شیخ عبدالله مامقانیw


  • بیژن شهرامی

سیره خوبان 15

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۴ ب.ظ

آیت الله العظمی بهجت رضوان الله تعالی علیه بر کسب آمادگی برای ورود به ماه محرم تاکید داشتند تا آنجا که می فرمودند:چهل روز مانده به محرم چله گناه نکردن بگیرید تا ایام عزای سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین را چنان که بایسته و شایسته است درک کنید.


  • بیژن شهرامی

سیره خوبان 12

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۳ ب.ظ

وزیر اسبق ارشاد می گوید:«حضرت آقا به فرزندان شان فرموده اند : «شما اگر منتسب به من هستید، حق انجام کار اقتصادی را ندارید.» البته برای اینکه حق آنها ضایع نشود، افزوده اند:«هر وقت قصد داشتید این گونه کارها را انجام دهید، من به مسئولین ثبت احوال   می گویم اسم من را از شناسنامه شما خارج کنند!»


  • بیژن شهرامی

سیره خوبان(14)

سه شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۳ ب.ظ

همین طور که آماده رفتن به داخل خزینه حمام می شود رو به آیت الله سید حسن مدرس می کند و می گوید: «آقا بیرون هوا خیلی سرده دکمه های لباستان رو خوب ببندید که خدای نکرده یک وقت سرما نخورید.»

آیت الله لبخندی می زند و خطاب به او -که مثل خودش از نمایندگان مجلس شورای ملی است-    می گوید:«ای رفیق گرمابه و گلستان کاش بتوانیم درِ ورود دشمنان اسلام و ایران به این سرزمین را ببندیم.وقت برای بستن دکمه لباس همیشه هست!»


  • بیژن شهرامی

سیره خوبان(13)

سه شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۲۳ ق.ظ

ناراحت نباش!

 

   جلوی خانه پاسبان گذاشته اند تا کسی به دیدار رهبر ملی شدن صنعت نفت نیاید.دلیلش هم متعدد است از جمله سخنرانی دیروز آقا[1] در حمایت از مسلمانان مصری در مبارزه علیه انگلیس و اسرائیل و برپایی مجلس یادبود برای شهدای قیام آن دیار.

   در این میان آقا که قصد رفتن به حمام را دارد بقچه اش را زیر بغلش می زند و به همراه پسرش از خانه بیرون می زند.

   مأمور شهربانی که تصور می کند آقا ممنوع الخروج است قصد جلوگیری از رفتن ایشان به گرمابه را دارد اما چون جرأت درگیر شدن با او را ندارد مدام عقب می نشیند تا این که رییس کلانتری پامنار که از ارادتمندان روحانیت است از راه می رسد و مانع از ادامه بی ادبی مأمور شهربانی می شود.

   آقا که به حمام تاجرباشی[2] می رسد متوجه چهره غم زده فرزندش می شود.با مهربانی می گوید: «فرزندم حتماً به روزهایی فکر می کنی که چهار پنج نفر پدرت را در آمدن و رفتن به گرمابه به رسم احترام همراهی می کردند،دستش را می بوسیدند،پشت سرش نماز می خواندند و...اما امروز که دشمنان و کودتاچیان، انقلابیون را سرکوب کرده،تنها و غریب شده است.»

   او سپس می افزاید:«برخیز و پشتم را کیسه بکش و ناراحتی را از خودت دور کن که اگر کارمان برای خدا باشد نه از آن تعریف و تمجیدها خوشحال می شویم و نه از این بی مهری ها غمگین.»

 

قصه های گرمابه،نوشته بیژن شهرامی



[1] - آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی(ره)

[2] - از حمام های قدیمی تهران در کوچه صدراعظم نوری


  • بیژن شهرامی

سیره خوبان(11)

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۸ ب.ظ

استاد محمدرضا حکیمى نقل مى کند که:

«من در میان حاجاتى که داشته ام دو حاجت برایم پیش آمده است که به محض توجه و توسل به آن حضرت، بطور آنى برآورده شده است، نخست آن که با مسئله اى علمى روبرو شدم و مى خواستم مطلب برایم بسط پیدا کند و گسترده شود. هر چه مى اندیشیدم، فکرم به جایى نمى رسید، ناگاه به ذهنم آمد که به حضرت ولى عصر(عج) متوسل شوم. پس به همان جایى رفتم که غالباً در آنجا نماز مى خواندم. رو به قبله ایستادم و عرض کردم: آقا! موضوعى که الان در آن گیر کرده ام و برایم منبسط و منشرح نمى شود و اگر به طور مشروح هم در ذهنم نیاید، نمى توانم درباره اش چیزى بنویسم مربوط به خود شما و مکتب اجداد شماست. بنابراین اگر مى شود، کمک کنید تا من این بخش را بنویسم که ستون فقرات بحثم محسوب مى شود. این جملات را که گفتم به محل کارم آمدم و نشستم. لحظه اى نگذشت که گویى کسى در گوشم چیزى مى گوید، و من شروع به نوشتن کردم، با آنکه بنده تنها طالب حدود سى شعبه از مسائل، مورد نظر بودم تا برایم تشریح شود، تقریباً بعد از یکى دو روز که مطالب را جمع آورى کردم، دیدم از هزار مسأله نیز تجاوز کرده است.

مورد دیگر این که، در زمانى که خاص فشار روحى سنگینى بر من وارد شده بود و حدود یک سال و نیم بدان مبتلا بودم و گر چه گاهى هم توسّلات عادى داشتم، ولى نتیجه اى نمى داد. تا این که یک روز خیلى فشار بر من سنگین شد، با خود فکر کردم اگر کسى قادر باشد مشکل مرا حل کند، آن کس تنها حضرت حجت(عج) خواهد بود. پس رو به قبله ایستادم و توجه به آن حضرت کرده با لحن عامیانه اى گفتم: آقا! اگر شما مشکل مرا حل نکنید چینن کارى از کس دیگرى بر نمى آید. پس من سراغ چه کسى باید بروم تا مرا از این گرفتارى نجات دهد؟ همین را گفتم و نشستم. در اثناء نشستن، هنوز به زمین نرسیده و ننشسته بودم که گویا آبى بر آتش ریخته شد و مسئله برایم حل گردید.»

ایشان در ادامه اظهار داشتند که:

«وقتى به اصفهان مى رفتم سر قبر مجلسى(متوفى / 1111 ق.) حاضر مى شدم و از روح آن بزرگوار استمداد مى طلبیدم و مى گفتم شما کمک کنید و از حضرت حجّت(عج) بخواهید تا ما را در تألیف «الحیاة» کمک کنند. همچنین بر سر قبر صاحب بن عباد (م / 385 هـ .ق.) نیز این درخواست را کردم.»

  • بیژن شهرامی