پنجره ای رو به آفتاب

بیژن شهرامی

پنجره ای رو به آفتاب

بیژن شهرامی

از دفتر زمانه فتد نامش از قلم
آن ملتی که مردم صاحب قلم نداشت

طبقه بندی موضوعی

سیره خوبان(10)

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۶ ق.ظ

آیت الله مولوی قندهاری:«در قندهار شخصى به نام محبّ على زندگى مى‏کرد. وى مرد پاک طینت و نیک سیرتى بود و از ارادتمندان ویژه حضرت على‏علیه السلام محسوب مى‏شد. محبّتى به آن حضرت، تمام دل و جانش را احاطه کرده و به مرحله عاشقى رسیده بود. به نحوى که هرگاه به او مى‏گفتند: «محب على! بیدارِ على باش»؛ از حال طبیعى خارج مى‏شد و بى‏اختیار اشکش جارى مى‏گردید.

هنگامى که از دنیا رفت، او را براى غسل، در غسالخانه بردند. دوستانش در عزاى او گریه مى‏کردند. در هنگام غسل، یکى از دوستانش گفت: «محب على! بیدارِ على‏باش»؛

ناگاه دست راستش را حرکت داده آرام آرام بر روى سینه‏اش قرار داد. همه از این واقعه عجیب، متحیّر شدند. خیلى زود، این خبر در بین شیعیان قندهار پخش شد. آنها دسته دسته مى‏آمدند و آن منظره شگفت را مى‏دیدند و از روى شوق مى‏گریستند. دست محب على، تا پایان غسل، همچنان روى سینه‏اش قرار داشت.

  • بیژن شهرامی

سیره خوبان(9)

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۵ ق.ظ

آیت الله مولوی:«مادرم به تلاوت قرآن مجید علاقه بسیار داشت. او غالباً در هر شبانه روز، هفت جز قرآن تلاوت مى‏کرد. وى در شب‏هاى ماه رمضان نمى‏خوابید و به تلاوت قرآن، دعا و نماز مشغول مى‏شد. در یکى از شب‏هاى ماه رمضان، شمع سوخته بود و بیش از یک بند انگشت، در شمعدان باقى نمانده بود. به علت منع دولت، نمى‏توانستیم از منزل خارج شده شمع تهیه کنیم. سربازان حکومتى، اگر کسى را در کوچه مى‏دیدند او را به زندان مى‏بردند و به آزار و جریمه نقدى محکوم مى‏کردند.

مادرم به روشنایى همان مقدار شمع مشغول تلاوت قرآن شد. به خدا سوگند، تا آخر شب که مادرم قرآن، دعا و نماز مى‏خواند، شمع تمام نشد. وقتى از نمازش فارغ شد، به سحرى خوردن مشغول شدیم. شمع همچنان مى‏سوخت. همین که صداى اذان صبح بلند شد، شمع نیز خاموش گردید. خلاصه به برکت مادرم، یک بند انگشت شمع، به مقدار 9 ساعت براى ما روشنایى داد.»

  • بیژن شهرامی

سیره خوبان(8)

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۸ ق.ظ

عکاسی

یکى از ساکنان شیراز در شهر بمبئى هندوستان آموزش عکاسى دیده بود. پس از مراجعت به شیراز مغازه عکاسى تأسیس کرد به طورى که به عکّاس باشى شهرت یافت عدّه اى از متحجّرین با او مخالفت مى کردند و هنر عکاسى را حرام مى دانستند. این افراد مانع بزرگى براى کسب و کار عکّاس باشى بودند. روزى عکّاس باشى به حضور آیة الله فال اسیرى رسید و مشکل خود را مطرح کرد. آیة الله فال اسیرى دستور داد تا عکسى از او بگیرد. عکّاس باشى دوربین عکاسى را آماده و عکسى از سیّد گرفت و آن را ظاهر نموده قاب کرد و به سیّد تقدیم نمود. آیة الله فال اسیرى گفتند: این شغل و هنر شما مشروع و حلال است و دلیلى بر حرام بودن آن نیست و او را مورد تشویق قرار داد.

عکّاس باشى پس از کسب اجازه از آیة الله فال اسیرى عکس وى را تکثیر و در معابر عمومى شهر نصب کرد و بدین ترتیب تأیید، اجازه و حکم ایشان را به مردم تفهیم کرد

  • بیژن شهرامی

سیره خوبان(7)

يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۵۸ ب.ظ

مرحوم آیت الله مجتهدی می فرمود:در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام چشمم به آیت الله العظمی وحید خراسانی افتاد که گوشه ای نشسسته بود و زیارتنامه می خواند.دعوتشان کردم برای صرف ناهار در منزل و اقامه نماز در مسجد محل.ضمن تشکر فرمودند:من از قم آمده ام فقط حضرت را زیارت کنم و برگردم.


  • بیژن شهرامی

سیره خوبان(6)

يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۸ ب.ظ

دکتر محمد نهاوندیان درباره استادش مرحوم علامه کرباسچیان می گوید:توصیه همیشگی او به ما این بود که در زیر این آسمان کاری به اندازه انسان سازی ارزش ندارد .اگر نمی توانی همه عالم را هدایت کنی یک نفر را پیدا کن و کلامی را که به تو امانت رسیده است به او منتقل کن.اگر هر کس دو نفر را هدایت کند و آن دو نفر هر کدام دو نفر را،با تصاعد هندسی همه بشر هدایت می شوند.


  • بیژن شهرامی

سیره خوبان(5)

يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۶ ب.ظ

ترک جلسه درس

از حاج آقا عیدی خرم آبادی نقل شده که آیت الله  سعادت پرور فرمودند:

بنده در مدت سی سال که در خدمت علامه بودم، دوبار جلسه درس ایشان را ترک کردم و آن دوبار نیز یک بار به خاطر ازدواج یکی از دخترانم بود که مجبور شدم به تهران بروم و چاره ای نبود و یکی بار نیز در زمستانی به منزل علامه طباطبایی می رفتم، برف سنگینی باریده بود و دیدم سیدی با زحمت مشغول پارو کردن برف های پشت بام منزل خویش است.

با خود فکر کردم به یقین حضرت استاد راضی است که من جلسه نروم و به این سید پیر کمک کنم. به همین دلیل آن جلسه را نرفتم و به آن سید پیر کمک دادم.


  • بیژن شهرامی

سیره خوبان(4)

جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۰۹ ب.ظ

وضو 

آیت الله العظمی مظاهری به نقل از استادشان آیت الله محقق داماد می فرمودند:«طلبه ای برای وضو گرفتن دچار وسواس شده بود روزی آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبد الکریم حائری«ره» نحوه وضو ساختنش را دیدند. جلو رفتند و جمله‌ای در گوشش گفتندکه سبب نجاتش شد.بعدها از او پرسیدند: حاج شیخ به تو چه فرمودند؟

گفت:«ایشان فرمودند:اگر مردم این وضو را از تو یاد بگیرند و خیال کنند وضوی اسلام این است، در روز قیامت چه جوابی داری؟»


  • بیژن شهرامی

سیره خوبان(3)

جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۰۷ ب.ظ

کتاب

استاد محمود فرشچیان صاحب تابلو عصر عاشورا می گوید:«در داخل اتاق کارم خیلی کتاب هست.روزی آنجا داشتم راه می‌رفتم که یک دفعه پایم به چند کتاب خورد و به‌شدت زمین خوردم. با همان وضعیت به درگاه خدا سجده کردم و گفتم:« خدایا شکرت،آن قدر کتاب به من داده ای‌که نمی‌توانم بین‌شان راه بروم.»


  • بیژن شهرامی

سیره خوبان(2)

جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۰۴ ب.ظ

قدر مهمان

روزی یک مقام ارشد نظامی خدمت مقام معظم رهبری رسید و عرض کرد که فلان شرور سابقه دار را با ترفندی زیرکانه دستگیرکرده ایم به این شکل که وی را به بهانه مذاکره به فلان مکان دعوت نمودیم و در آنجا دستگیرش کردیم.

مقام معظم رهبری بعد از شنیدن این مطلب فرمودند:«همین الآن بگوییدآزادش کنید!»

امر ایشان را متعجبانه اطاعت کردیم و چون علت تصمیم شان را جویا شدیم فرمودند: «مگر نگفتید دعوتش کرده بودیم؟دستور اسلام است که اگر از کسی دعوت می کنی و مهمان توست، حتی اگر قاتل پدرت هم باشد حق نداری او را آزار دهی.»

آقا در ادامه فرمودند:«بعد از آزاد کردن بکوشید (او را به شکلی جوانمردانه)دستگیر کنید» و ما نیز چنین کردیم.


  • بیژن شهرامی

سیره خوبان(1)

جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۰۲ ب.ظ

سیره خوبان

آیت الله مجتهدی درباره پدر بزرگ شهید دکتر محمود قندی(وزیر شهید پست و تلگراف و تلفن کابینه شهید رجایی)می فرمودند دم افطار در خانه اش را باز می کرد و خود سر گذر می ایستاد و از رهگذران خواه آب حوضی،خواه دوره گرد و نون خشکی دعوت می کرد برای صرف افطار مهمانش شوند!


  • بیژن شهرامی