پنجره ای رو به آفتاب

بیژن شهرامی

پنجره ای رو به آفتاب

بیژن شهرامی

از دفتر زمانه فتد نامش از قلم
آن ملتی که مردم صاحب قلم نداشت

طبقه بندی موضوعی

سیره خوبان(9)

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۵ ق.ظ

آیت الله مولوی:«مادرم به تلاوت قرآن مجید علاقه بسیار داشت. او غالباً در هر شبانه روز، هفت جز قرآن تلاوت مى‏کرد. وى در شب‏هاى ماه رمضان نمى‏خوابید و به تلاوت قرآن، دعا و نماز مشغول مى‏شد. در یکى از شب‏هاى ماه رمضان، شمع سوخته بود و بیش از یک بند انگشت، در شمعدان باقى نمانده بود. به علت منع دولت، نمى‏توانستیم از منزل خارج شده شمع تهیه کنیم. سربازان حکومتى، اگر کسى را در کوچه مى‏دیدند او را به زندان مى‏بردند و به آزار و جریمه نقدى محکوم مى‏کردند.

مادرم به روشنایى همان مقدار شمع مشغول تلاوت قرآن شد. به خدا سوگند، تا آخر شب که مادرم قرآن، دعا و نماز مى‏خواند، شمع تمام نشد. وقتى از نمازش فارغ شد، به سحرى خوردن مشغول شدیم. شمع همچنان مى‏سوخت. همین که صداى اذان صبح بلند شد، شمع نیز خاموش گردید. خلاصه به برکت مادرم، یک بند انگشت شمع، به مقدار 9 ساعت براى ما روشنایى داد.»

  • بیژن شهرامی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی