سیره خوبان(13)
ناراحت نباش!
جلوی خانه پاسبان گذاشته اند تا کسی به دیدار رهبر ملی شدن صنعت نفت نیاید.دلیلش هم متعدد است از جمله سخنرانی دیروز آقا[1] در حمایت از مسلمانان مصری در مبارزه علیه انگلیس و اسرائیل و برپایی مجلس یادبود برای شهدای قیام آن دیار.
در این میان آقا که قصد رفتن به حمام را دارد بقچه اش را زیر بغلش می زند و به همراه پسرش از خانه بیرون می زند.
مأمور شهربانی که تصور می کند آقا ممنوع الخروج است قصد جلوگیری از رفتن ایشان به گرمابه را دارد اما چون جرأت درگیر شدن با او را ندارد مدام عقب می نشیند تا این که رییس کلانتری پامنار که از ارادتمندان روحانیت است از راه می رسد و مانع از ادامه بی ادبی مأمور شهربانی می شود.
آقا که به حمام تاجرباشی[2] می رسد متوجه چهره غم زده فرزندش می شود.با مهربانی می گوید: «فرزندم حتماً به روزهایی فکر می کنی که چهار پنج نفر پدرت را در آمدن و رفتن به گرمابه به رسم احترام همراهی می کردند،دستش را می بوسیدند،پشت سرش نماز می خواندند و...اما امروز که دشمنان و کودتاچیان، انقلابیون را سرکوب کرده،تنها و غریب شده است.»
او سپس می افزاید:«برخیز و پشتم را کیسه بکش و ناراحتی را از خودت دور کن که اگر کارمان برای خدا باشد نه از آن تعریف و تمجیدها خوشحال می شویم و نه از این بی مهری ها غمگین.»
قصه های گرمابه،نوشته بیژن شهرامی
- ۹۴/۰۴/۰۲