پنجره ای رو به آفتاب

بیژن شهرامی

پنجره ای رو به آفتاب

بیژن شهرامی

از دفتر زمانه فتد نامش از قلم
آن ملتی که مردم صاحب قلم نداشت

طبقه بندی موضوعی

عنایت حضرت محمد صلی الله علیه و آله

سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۵۷ ب.ظ


روزی در مشهد مقدس نزد آیت‌الله خوشوقت تنها بودم و از ایشان سؤال کردم وقتی که به حرم امام رضا(علیه السلام) مشرف می‌شوید، کدام زیات‌نامه را می‌خوانید و فکر می‌کردم که پاسخ ایشان زیارت جامعه و زیارت امین‌الله را مطرح می‌کند ولی ایشان گفتند، هیچکدام و من تعجب کردم. آیت‌الله خوشوقت گفتند هیچ زیارتی نمی‌خوانم و من پرسیدم پس در حرم چه می‌خوانید و ایشان در پاسخ گفتند، خودم با حضرت حرف می‌زنم، می‌گویم و می‌شنوم.

من این خاطره را الان که ایشان فوت کرده‌اند می‌گویم و بنا نداشتم تا زمانی که زنده هستند، آن را بگویم و خودشان هم راضی نبودند . سپس آیت‌الله خوشوقت گفت ، روزی در مدینه طیبه در مسجد‌النبی بودم و جمعیت زیادی اطراف حرم را گرفته بودند و من در فاصله زیادی از حرم بودم و هرچه فکر کردم چگونه می‌توانم نزدیک شوم، امکان نداشت. همانجا خطاب کردم به حضرت که من نمی‌توانم بیایم به نزدیک شما. پاهایم هم درد می‌کند. شما عنایتی کنید و ایشان عنایت کردند.

خاطره از حجت الاسلام محمدی گلپایگانی (رئیس دفتر آیت الله خامنه ای)

  • بیژن شهرامی

خانه ای که آیت الله میلانی حاضر به سکونت در آن نشد

پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۵۲ ب.ظ

*حکایتی از مرحوم آیت‌الله العظمی میلانی

مرحوم آیت‌الله میلانی وقتی که منزلشان در طرح توسعه‌ صحن مطهر حضرت رضا(ع) قرار گرفت و خراب شد و خواستند برای ایشان منزلی بخرند، موافقت نکردند. ظاهرا این طور که شنیده شده فرموده بودند که با خریدن خانه موافق نیستم، برای اینکه من دیگر عمری ندارم، ولی با منزل اجاره‌ای موافقت کرده بودند. وقتی منزلی اجاره شد، ایشان تا وارد شدند، گفتند: اینجا نه چون اینجا خیلی معصیت خدا شده است. خانه‌ای که مسبوق است به اینکه معصیت خدا زیاد در آن شده _خانه‌ای که در آن غیبت، موسیقی حرام، ترک صلوه، بداخلاقی، عصبانیت و گنانه بوده_ این آثار را دارد، بر عکس خانه‌ای که در آن تلاوت قرآن بوده: «تَکثرُ بَرَکَتُهُ و تَحضُرُه المَلائِکَةُ و تَهجُرُه الشَّیاطینُ و یُضی ءُ لِأهلِ السَماءِ کما تُضی ءُ الکَواکِبُ لِأهلِ الارضِ وَ إنّ البیتَ الّذی لا یُقرَأ فیهِ القرآنُ و لایُذکَرُ اللهُ عزّوجَلَّ فیهِ، تَقِلّ بَرَکَتُهُ و تَهجُرُهُ المَلائِکةُ و تَحضُرُهُ الشَّیاطین»

  • بیژن شهرامی

خورشید قزوین

سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۲۷ ب.ظ

به نام خدا

آرزوی آینه ها

 

شاهزاده حسین قزوین

 

شهر قزوین روشن از

بقعه ای نورانی است

با وجودش صاحب

حالتی روحانی است

*

خفته در این آستان

شاه مشهد را پسر

می نوازد بی گمان

زائرینش را پدر

*

نام پاک او حسین

یاد او در سینه ها

آرزوی دیدنش

حاجت  آیینه ها

*

خردسال است او ولی

نزد حق با آبروست

یادگار اهل بیت

نوگلی خوش عطر و بوست

*

در جوار مرقدش

قبر چندین نامور

عالمان،مردان رزم

اهل دین،اهل هنر

*

در حریمش می کنند

ندبه خوانی ،عاشقان

در فراق روی دوست

مهدی صاحب زمان(ع)

*

خاک قزوین گویی از

مقدمش سیم و زر است

باغ های تاک آن

در جهان نام آور است

*

آری این صحن و سرا

می دهد بوی رضا(ع)

می کند در آن روا

حاجت ما را خدا.

 

 

                                                                                                        بیژن شهرامی

ماهنامه باران

 

شاهزاده حسین فرزند خردسال امام رضا علیه السلام است که مرقدش در شهر قزوین قرار دارد. گفته شده که او موقع سفر پدر به مرو در این شهر درگذشت و به خاک سپرده شد.بنای زیبایی که مرقد مطهرش را در برگرفته مربوط به دوره ایلخانی است.


  • بیژن شهرامی

یادی از آفتاب جماران، سلام بچه ها،خرداد 1394

بیژن شهرامی

رأی

نگران و مضطرب نوار را برای چندمین بار چک می‌کنند؛ اما خبری از صحنه‌ای که امام را در حال رأی‌دادن نشان می‌دهد، نیست. احتمالاً نوار اشکال داشته؛ شاید هم دوربین برای لحظه‌ای از کار افتاده است!

بخش خبری ساعت بیست در پیش است و واحد مرکزی خبر، منتظر ارسال فیلم رأی‌دادن امام در مرکز رأی‌گیری خیابان چهارمردان قم است؛ حالا تکلیف چیست؟

با شتاب، خود را به حضرت امام می‌رسانند تا قبل از ترک محل اخذ رأی یک‌بار دیگر رأی بدهند و کار فیلم‌برداری از نو انجام شود؛ اما پاسخ ایشان یک کلمه است: «خیر!»

اصرار که می‌کنند، می‌فرمایند: «من هم مثل بقیه‌ی مردم ایران، فقط حق دادن یک رأی دارم(1).»

***

فیلم

کارگردان بلندآ‌وازه‌ی اهل کشور سوریه(2)، به تهران آمده است تا از مسئولان کشور بخواهد فیلمش را برای ایرانیان پخش کنند. او امیدوار است فیلم فاخر و ماندگار «محمد رسول‌الله» در شرایط جدیدی که با پیروزی انقلاب اسلامی ایجاد شده، اجازه‌ی پخش پیدا کند.

او را نزد چند شخصیت دینی می‌برند. جواب آن‌ها منفی است؛ آن هم به این دلیل که بیش‌ترین جمعیت این کشور شیعه هستند و اذان در فیلم محمد رسول‌الله به شیوه‌ی اهل‌سنت سر داده شده است.

سخت غمگین و مأیوس می‌شود؛ جوری که دلش می‌خواهد بدون معطلی باروبنه‌اش را جمع کند و به کشورش بازگردد؛ اما قبل از این کار، پیشنهاد می‌کنند به دیدار امام خمینی برود و موضوع را با ایشان در میان بگذارد.

نور امیدی تازه بر دلش می‌تابد، با شوروشوق به جماران می‌رود و از مشکلی که برای اکران فیلمش وجود دارد، می‌گوید.

امام با حوصله و مهربانی به حرف‌هایش گوش می‌دهد و سپس می‌فرماید: «این حرف‌ها، حرف‌های بی‌ربطی است. شما در این فیلم، تاریخ زمان پیامبرj را به تصویر کشیدید و در آن زمان، شهادت ولایت حضرت علی در اذان نبود(3).»

اشک شوق در دیدگانش جمع می‌شود. روشن‌بینیِ رهبر بزرگ مسلمانان، ستودنی است(4)!

***

قول

افطارش را خورده و حالا پای تلویزیون مشغول تماشای برنامه‌ی کودک و نوجوان است. یک‌دفعه مثل فنر از جا می‌پرد تا خدمت پدربزرگ برسد و از او، بابت قول ازیادرفته‌اش عذرخواهی کند. ماجرا از این قرار است که او سرشب افطار نکرده، نماز مغربش را با امام خواند و به اصرار ایشان چنددقیقه‌ای فرصت یافت تا برود و افطارش را بخورد و برگردد تا نماز عشا را با هم بخوانند و حالا یک ساعت از آن لحظه می‌گذرد.

به اتاق امام که می‌رسد، با تعجب می‌بیند ایشان هم‌چنان منتظرش نشسته است تا با هم نماز عشا را بخوانند(5).

***

دقت‌نظر

کتابش را به جماران آورده است تا امام ببیند و نظر بدهد؛ هر چه باشد زندگی‌نامه‌ی ایشان است و اعتبارش هم به تأیید مطالبش از سوی آن رهبر فرزانه است!

نظرات آقا همگی جالب و موشکافانه است؛ مثلاً ضمن اشاره به این جمله که «سیدروح‌الله در شش‌سالگی با اشتیاق به مکتب‌خانه رفت» فرموده است: «اصلاً هم با اشتیاق به مکتب‌خانه نرفتم! خیلی هم با سختی رفتم؛ اصلاً کدام بچه است که در شش‌سالگی با اشتیاق به مکتب‌خانه برود(6)؟»

***

هنردوستی

پاسدار خانه‌ی کوچک امام در جماران است و حالا با تعجب به پیرمردی(7) نگاه می‌کند که برای دیدن آقا آمده است. چهره‌اش شبیه فلان هنرپیشه‌ی سرشناس تلویزیون است؛ شاید هم خودش باشد!

جلوتر که می‌آید، می‌ایستد و نفسی تازه می‌کند؛ بعد هم در برابر سلام و ابراز احساسات او و دیگر پاسدارهای جماران، می‌گوید: «امام فلان سریال را دیده و بازی مرا در آن پسندیده‌اند، به حاج‌‌احمدآقا هم فرموده‌اند مرا دعوت کنند بیایم این‌جا و مورد تقدیر حضرت‌شان قرار بگیرم(8).»

پی‌نوشت‌ها:

1. راوی: حجت‌الاسلام و المسلمین قرائتی، 23/11/1393 (درس‌هایی از قرآن).

2. محمود عقاد.

3. راوی: حجت‌الاسلام و المسلمین عبدالرحیم اباذری؛ امام خمینی در مسئله‌ی 919 رساله‌ی توضیح‌المسائل خویش می‌فرمایند: «اشهد ان علیاً ولی‌الله جزء اذان و اقامه نیست؛ ولی خوب است بعد از اشهد ان محمداً رسول‌الله به قصد قربت گفته شود.»

4. راوی: حجت‌الاسلام و المسلمین عبدالرحیم اباذری.

5. راوی: حجت‌الاسلام و المسلمین سیدحسن خمینی.

6. راوی: حجت‌الاسلام و المسلمین سیدحمید روحانی.

7. مرحوم نعمت‌الله گرجی.

8. راوی: مرحوم احمد قدیریان، معاون دادستان انقلاب در دهه‌ی شصت، در گفت‌وگو با رجانیوز.

  • بیژن شهرامی

سه روز فراموشی

چهارشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۲۷ ب.ظ

آیت الله غروی اصفهانی روزی درس روز قبل را تکرار کردند و شاگردان با خود گفتند ایشان پیرمردی است شاید یادشان رفته مطالبی تازه تهیه کنند. روز بعد باز هم آیت الله درس را تکرار کرد و طلاب باز شکایتی نکردند. اما روز سوم که آیت الله غروی اصفهانی مجددا درس های قبلی را تکرار کردند یکی از شاگردان پرسیدند: آقا آیا حواستان هست که درس های روز قبل را تکرار می کنید؟ آیت الله غروی اصفهانی فرمودند: سه روز است وقتی اینجا می آیم چیزی یادم نمی آید؛ خدا به این ترتیب خواست به من بفهماند هرچه دارم حتی فکرم از اوست.


  • بیژن شهرامی

نفت فروشی که عالم و عارف ربانی شد

سه شنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۱۶ ق.ظ

حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج سید احمد میرخانی(ره) امام جماعت مسجد خیابان آذربایجان نقل می کردند:

من جوان بودم. منزل ما در محله ی پاچنار قرار داشت، و  ثقة الاسلام آقای آقا شیخ محمد حسین زاهد، در آن روزگاران به آقا شیخ حسین نفتی مشهور بود،و در محله ی ما مغازه نفت فروشی داشت. ما هر وقت نفت لازم داشتیم، از ایشان می خریدیم. و من بسیار دیده بودم که ایشان در وقتی که کار ندارد به مطالعه مشغول است. یک روز که به در مغازه ایشان رفته بودم، دیدم که مشغول جمع آوری اسباب و وسائل کار خودشان هستند. پرسیدم چه شده و چرا جمع می کنید؟ فرمود: دولت در صدد جمع کردن بساط دین و دیانت و از بین بردن علماست.

تا بحال اگر درس و بحث مستحب بود، اکنون دیگر واجب است.

  • بیژن شهرامی

عالمی که به محاصره کنندگانش آب داد

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۰۶ ب.ظ

حجت‌الاسلام نعمانی نقل می کرد که یک روز از آن روزهایی که آیت‌الله صدر توسط  صدام محاصره بودند و مأمورین نیز در کنار درب خانه ایشان می ماندند، هوا بسیار گرم بود. خود آیت‌الله از روی پشت بام دیده بودند که این‌ مأموران به شدت گرمشان است، و به حجت الاسلام نعمانی می گویند تا به حاج عباس بگوید که پارچ آب یخ درست کند و به آن‌ها بدهد.

حجت‌الاسلام به آقای صدر می گویند آقا این‌ها مثل فرزندان بنی امیه و اولاد مروان هستند  مدتی حتی آب را بر روی شما قطع کرده‌اند، آقای صدر می گویند اشکال ندارد این‌ها مأمور دولت هستند. در نهایت وقتی که آب را به مأمورین میدهند، یکی از آن‌ها به حاج عباس می گوید آقا این آب را فرستادند؟ حاج عباس جواب می دهد، بله آقای صدر فرستادند. این مأمور به حاج عباس پیغام داده بود که به آقا بگویید هیچ وقت در مقابل این آدم‌های پست کوتاه نیایند. جالب این است که بعدها نیز این مأمور توفیق شهادت نصیبش شد، به طوری که چند تن از مأموران را کشت و در نهایت نیز خودش کشته شد.

  • بیژن شهرامی

روزی که آیت الله بهجت سریعاً خانه را ترک کردند

يكشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۳۹ ب.ظ

سالها پیش وقتی منزل مرحوم آیت الله بهجت در طرح حرم تا حرم قرار گرفت استاندار و جمعی از مسئولین شهری به منزل ایشان رفتند و موضوع را مطرح کردند عکس العمل مرحوم این بوده که عبا بر دوش انداخته و از منزل خارج شده . آقایان پرسیده اند که چرا آقا رفت؟ جواب چیست ؟ گفتند ایشان میگوید اگر منزل در طرح توسعه ی شهری است جایز نیست در آن بمانم من حرم میروم تا منزلی تهیه شود و سریعا تخلیه کردند .

  • بیژن شهرامی

دلاک حمام؟

شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ق.ظ



آن موقع حمام خانگی رایج نبود و اکثر مردم از حمام عمومی استفاده می‌کردند و دلاک‌ها هم معمولا ریش بلندی داشتند و سرشان را می‌تراشیدند؛ روزی مرحوم آیت الله مرعشی که وارد حمام عمومی می‌شوند و از قضا تعدادی مسافر اصفهانی مشغول شست‌وشوی خود در حمام بودند، فکر می‌کنند ایشان دلاک است. یکی با تحکم می گوید: دلاک چرا دیر کردی! ما عجله داریم. ایشان بدون این که چیزی بگوید، مشغول کیسه کشیدن آنها می‌شود. یکی از آنها می‌گوید، اوستا خوب بلد نیستی کیسه بکشی! در این حین دلاک اصلی وارد می‌شود و آقا را در این حال می‌بیند، از ایشان معذرت می‌خواهد آن اصفهانی نیز متوجه اشتباه خود می‌شود و از آیت الله مرعشی عذرخواهی می‌کند. آقا می‌گوید: زائر حضرت معصومه هستند، اشکال ندارد.

  • بیژن شهرامی

بوسیدن پای پدر

شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۵۴ ق.ظ

آیت الله مرعشی نجفی، احترام خاصی برای والدین قائل بودند؛ خودشان می‌فرمودند «وقتی مادرم مرا می‌فرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم، بعضی وقت‌ها می‌دیدم پدر به خاطر خستگی، در حال مطالعه خوابش برده است. دلم نمی‌آمد ایشان را بیدار کنم، همان‌طور که پایش دراز بود، صورت خودم را به کف پای پدرم می‌مالیدم تا ایشان بیدار می‌شد.
در این حال که بیدار می‌شد، برایم دعا می‌کرد و عاقبت‌بخیری می‌خواست، من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم.

  • بیژن شهرامی