پنجره ای رو به آفتاب

بیژن شهرامی

پنجره ای رو به آفتاب

بیژن شهرامی

از دفتر زمانه فتد نامش از قلم
آن ملتی که مردم صاحب قلم نداشت

طبقه بندی موضوعی

سیره خوبان50

دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۸ ب.ظ

مرحوم برقعی یک پیرمردی بود که در قم زندگی میکرد ، صدای قشنگی نداشت ولی روضه خون بود ، میفرماید حضرت آیت الله شیخ جعفر مجتهدی روضه ای داشت در منزل ، من را دعوت کرد برای روضه، روی صندلی نشستم ، پرده ای کشیده بودند ، چند تا از خواهران این طرف بودند ، چندتا از برادران آن طرف بودند، من شروع کردم : ـ بسم الله الرحمن الرحیم ـ من روضه خواندم، بین روضه دیدم یک آقایی نورانی هم وارد شد ، نشست و شروع به گریه کردن کرد، آخر مجلس به آقای مجتهدی عرض کردم مهمانی که وارد شد چه کسی بود؟ ایشان فرمود آقایم علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) آمد پا روضه تو نشست ، گریه کرد و رفت.

  • بیژن شهرامی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی