سیره خوبان27
مرحوم آیت اللَّه اراکی داستان ذیل را هم به طور خصوصی و هم در خطبه نماز جمعه برای عموم نقل فرمودند و آن را در مصاحبه مجله حوزه نیز بیان داشتهاند. چکیده داستان این است که مرحوم سید مهدی کشفی، پسر سید ریحان اللَّه کشفی بروجردی، نزد من مکاسب میخواند. او گفت: شبی از شبها در منزل خوابیده بودم که از صدای ناله کسی از خواب بیدار شدم. آمدم ببینم صدا از کیست، دیدم که یک کاروانسرای بزرگ در داخل منزل کوچک ما جا گرفته و اطراف آن حجرههایی میباشد، مشاهده کردم ناله از داخل یکی از حجرهها میآید. آمدم ببینم چیست؟ دیدم در را از داخل حجره بستهاند. از روزنه در نگاه کردم، دیدم یکی از دوستان من که در تهران است خوابیده و بر روی اندام او سنگهای آسیا گذاشتهاند و یک شخص بد هیبت، سیخ سرخ شدهای را به گلوی او فرو میبرد. التماس کردم درب را باز کند تا به داد او برسم، اعتنا نشد. این قدر ماندم تا خسته شدم و دچار وحشت گشتم. آن شب دیگر خوابم نبرد. فردای آن شب به منزل عارف معروف آقای حاج میرزا جواد آقا تبریزی رفتم و جریان را برای ایشان گفتم. فرمود: مقامی پیدا کردی. این حالت جان دادن آن شخص است که برای تو مجسم شده است. تاریخ گذاشتم. بعد از چند روز خبر آمد که رفیق تاجر تو فوت کرده است. تاریخ فوت او دقیقاً موافق با آن مکاشفه بود. نگارنده گوید: در حدیث است پیامبرصلیاللَّه علیه و آله به امیرالمؤمنینعلیهالسلام فرمود: در امت من، حاکم جائر و خورنده مال یتیم از روی ظلم، و شاهد کاذب، با سیخهای آتشینی که به درون آنها فرو میبرند جان میدهند.
- ۹۴/۰۴/۱۱