شعر وقف:خانه بی بی
خانه بی بی
خانه قشنگ بی بی گل
بعد ِ رفتنش پریشان است
کاشی معرقش مخفی
در غبار باد و توفان است
باغ کوچکش بدون گل
خار و خس در آن فراوان است
حوض نقلی اش بدون آب
تشنه صدای باران است
درِ زیبای چوبیش بسته
قفل آن شبیه زندان است
بوی نان تازه در آن نیست
خالی از حضور مهمان است
نه در آن آش رشته اندر دیگ
نه در آن شعله ای فروزان است
نه در آن صحبتی ، سخنی
نه در آن زندگی نمایان است
رفته از آن کبوتر چاهی
زاغ بر شاخه زار و نالان است
کاش از آن سکوت رخت بربندد
آشیان سوت و کور ،ویران است
کاش فردا ببینم این خانه
گنج عشق و خوان احسان است
بشنوم از پدر که بعد از این
وقفِ سید شهیدان است
بشنوم شده «حسینیه»
جمعه جای ندبه خوانان است
جای هیئت است و روضه و جشن
سرخوش از نوای قرآن است
درب آن به روی مردم باز
غرق عطر یاس و ریحان است
کاش آری ببینم این در و بام
دلرباتر از گلستان است
حس کنم که گوشه ای بی بی
ایستاده شاد و خندان است.
بیژن شهرامی
- ۹۳/۰۵/۱۳